ملکه قلب یخیم(پارت 22)

دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:تو منو واقعا دوست داری
ارسلان:اگه بگم نه چی میشه
دیانا:دوتا چک میخوری
ارسلان:چرا نباید داشته باشم؟
دیانا:نمی‌دونم
ارسلان:من تو رو به اندازه تمام تار های موهات دوست دارم
دیانا:.بغل.
دیانا:ارسلان من می‌خوام برگردم تهران
ارسلان:فردا با بچه ها برمیگردیم
دیانا:اوکی
ارسلان:من میرم آشپزخونه برات یه دمنوش درست کنم
دیانا:اوم باشه
ارسلان:داشتم دمنوش درست میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد آتوسا بود
..
مکالمه
ارسلان:الو آتوسا
آتوسا:ارسلان زود بیااا
ارسلان:چی شده
آتوسا:ماشین زد به نیکا
ارسلان:چیییییی
آتوسا:زود بیا
ارسلان:کجایین
آتوسا:بیمارستان....
ارسلان:اوکی الان میام
دیانا:چی شده
ارسلان:من باید زود برم
دیانا:کجا
ارسلان:ماشین زده به نیکا
دیانا:چی
ارسلان:من میرم
دیانا:(گریه)منم الان میام


#ملکه_قلب_یخیم
#رمان
دیدگاه ها (۴)

ملکه قلب یخیم(پارت 23)

ملکه قلب یخیم (پارت 24)

ملکه قلب یخیم(پارت 21)

نیکا

( پارت هشتم ) 🎀خونه🎀جین و هوپی و...

✨وکالت عشق✨#part1ویو ات✨🎀اه بازم این آلارم لعنتی زنگ خورد 😒 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط